جدول جو
جدول جو

معنی پی سپرده - جستجوی لغت در جدول جو

پی سپرده
(پَ / پِ سِ پَ دَ / دِ)
مکدود. لگدمال شده. پایمال گردیده، رفته
لغت نامه دهخدا
پی سپرده
لگد مال شده پایمال گردیده، رفته عبور کرده
تصویری از پی سپرده
تصویر پی سپرده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش پرده
تصویر پیش پرده
تصنیفی که در تماشاخانه پیش از بالا رفتن پرده در جلو سن می خوانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی سوده
تصویر پی سوده
لگدکوب، پایمال شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی کرده
تصویر پی کرده
پی بریده، پی زده، ویژگی اسب، استر یا شتری که رگ وپی پایش را بریده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر سپرده
تصویر سر سپرده
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ بَ)
پایمال کردن. (آنندراج) ، رفتن:
چه چاره ست تا این ز من بگذرد
پی ام اختر بد مگر نسپرد.
فردوسی.
به شخّی که کرگس بدو نگذرد
برو گور و نخچیر پی نسپرد.
فردوسی.
کافر کشته بهم برنهی و تابه تبت
بسم باره بکافور همی پی سپری.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
در داستانها، نام یکی از اعیان مملکت فریدون، (ناظم الاطباء) : نیشابور از ناحیت ابر شهر است به خراسان، و آن را بنا شاپور سپهبد کرده ست بگاه افریدون و درآن خلاف است، توان بود که زیادت عمارت کرده، (مجمل التواریخ و القصص ص 64)، رجوع به شاپور نستوه شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ سِ پَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی پی سپرده. عمل پی سپرده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی سپید
تصویر پی سپید
شوم قدم نامبارک
فرهنگ لغت هوشیار
لگد کوب شده پایمال: بس مور کو ببردن نان ریزه ای ز راه پی سوده کسان شود و جان زیان کند. (خاقانی)، اراده کردن مشتاق
فرهنگ لغت هوشیار
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسپرده
تصویر پاسپرده
لگدمال لگد کوب پایمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس پرده
تصویر پس پرده
سرای، حرم، پشت پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپاردن
تصویر پی سپاردن
پی سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
پی سپر شدن راهی. محل عبور واقع شدن آن پیموده گشتن: حافظ سر از لحد بدر آرد بپایبوس گر خاک او بپای شما پی سپرشود. (منسوب به حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپردن
تصویر پی سپردن
پایمال کردن، رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای سپرده
تصویر پای سپرده
پاسپرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا سپرده
تصویر پا سپرده
لگد مال، پایمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سپاردن
تصویر پی سپاردن
((~. س ِ دَ))
پی سپردن، راه رفتن
فرهنگ فارسی معین
((پَ دِ))
فیلم کوتاهی که دربردارنده منتخبی از نماهای حساس و جذاب فیلم اصلی باشد و نمایش فیلم اصلی را در آینده ای نزدیک نوید دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی سپردن
تصویر پی سپردن
((~. س ِ پَ دَ))
پایمال کردن، عبور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی سپید
تصویر پی سپید
((پَ یا پِ س ِ))
پی سفید، شوم قدم، نامبارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش پرده
تصویر پیش پرده
آنونس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
Outspoken, Unbridled, Undisguised, Unreserved
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
franc, débridé, sans déguisement, décomplexé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
откровенный , необузданный , не скрытый , нескромный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
offen, zügellos, unmaskiert, unreserviert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
відвертий , неконтрольований , незамаскований , невимушений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
szczery, nieokiełznany, niezatuszowany, bezpośredni
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
直言不讳的 , 不受约束的 , 未伪装的 , 不拘谨的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
franco, desenfreado, sem disfarce, descomplicado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
franco, sfrenato, non mascherato, schietto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
franco, desenfrenado, sin disfrazar, desenfadado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی پرده
تصویر بی پرده
openhartig, ongebonden, ongemaskerd, ongereserveerd
دیکشنری فارسی به هلندی